صفحات

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

اشکال در کلام و نوشتارهای نقد گونه


به نام بی نام او
در این ایام برخی از دوستان مطالبی را می نویسند و به ظن خود آن را نقد می انگارند و انتظار پاسخ را نیز دارند !!
قبل از هر چیز باید بگوییم که در مطالب این وبلاگ، بررسی های انجام شده پیرامون به ظاهر نقد ها، جوابیه ی آنها نمی باشد، بلکه صرفا بررسی اشکالات در نوشتار نقد گونه ها و کج نمایی های موجود در آن است، تا این کج نویسی ها باعث ایجاد و تزریق عقاید نادرست، تهمت های جاهلانه و زشت در عرفان حلقه نشده و عزیزانی که با مجموعه آشنایی کاملی ندارند مورد حجوم افکار غلط قرار نگیرند و در این میان سوالات نویسندگان و شبهات آنها نیز تا حدودی بی پاسخ نماند.
با توجه به اینکه اصول نقد و مباحث پایه ای آن خارج ار محدوده بررسی و هدف ما است لذا به ضرورت قصد داریم تا در خصوص نقد و بررسی مشکلات مطرح شده در این خصوص مطالبی را خدمت دوستان ارائه نماییم.
يک نقد می بایست بر اساس اصول و چهار چوب های صحیحی صورت بگیرد تا نوشتار نویسنده قابل مطالعه و بررسی شود و زمانی که این شرایط حاصل شد، قابلیت پاسخ گویی پیدا خواهد نمود، و این پاسخ می بایست به شیوه ی صحیح آن برای آن نقد ایجاد گردد.
در این میان هیچ یک از مطالب نوشته شده دارای شرایط یک نقد نبوده و بیشتر کج نمایی و یا شبهه و با سوالی بوده که از طرف نگارنده ی آن مطرح شده است.
واضح است که نوشتار های مخالف عرفان حلقه بدون حصول شریط یک نقد مطلوب و صحیح، لزومی بر پاسخگویی نخواهند داشت.
لذا مطالبی هر چند مختصر در این خصوص برای مشخص تر شدن اشکالات ارائه می گردد

نقد گرفتن ایراد و اشکال بر اندیشه و یا موضوع مد نظر نیست بلکه نوعی ارزیابی و سنجش اعتباری است.

نقد در لغت به معنی ((بهین جیزی بر گزیدن )) ( تاج المصادر زوزنی: ص ۵ ) و نظر کردن در دراهم تا در آن به قول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسد . معنی عیب جویی نیز که از لوازم (( به گزینی )) است ظاهرا هم از قدیم در اصل کلمه نقد مستتر بوده است و لذا از دیر باز این کلمه در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است ، چنانکه آن لفظی هم که امروز در فرهنگ اروپایی جهت این معنی به کار میرود در اصل به معنی رای زدن و داوری کردن است و شک نیست که رای زدن و داوری کردن درباره ی نیک و بد امور و سره و ناسره ی آنها مستلزم معرفت درست و دقیق آن امور است . (زرین کوب ، ۲۲:۱۳۷۴)

نقد در حوزه فلسفه و منطق و کلام و اندیشه و دین و مذهب دارای الگو های خود می باشد که در کتب مربوطه توضیحات کامل آن بیان شده است.

در ذیل برخی از اصول که می بایست در یک نقد رعایت گردد آورده می شود
1) فهم سخن و تبحر در موضوع:
نقد کردن بدون فهمیدن و رد کردن بدون درک کردن، نشانه ی گستاخی جاهلانه و حق ناشناسی نقاد است. هیچ کس اخلاقا مجاز نیست که پیش از فهم درست و دقیق یک مدعا و به صرف داشتن یک تصویر مبهم و اجمالی از یک نظریه به نقد آن بپردازد. و هیچ کس نه تنها مجبور نیست بلکه حق ندارد وقتی در موضوعی تبحر ندارد در مقام نقد یا پاسخ بر آید.
2) کنار نهادن دوستی و دشمنی:
تاثیر حب و بغض تا آنجا است که می تواند هنر را عیب و عیب را هنر جلوه دهد. یعنی کسی که به قصد مچ گیری، به نقد یک اندیشه یا رفتار میپردازد، قطعا از درک حقیقت آن عاجز خواهد بود. و نباید به صرف و عشق و علاقه یا بغض نسبت به یک اندیشه در باره آن نظر داد.
3) پرهیز از نقد متقابل:
که به وفور توسط دوستان (هم مسلمان و غیر مسلمان) استفاده شده و معنای ساده ی آن این است که در جواب نقد بگوییم خودت بدی. و بجای پاسخ به نقد به نقد آثار و اندیشه ی خود گوینده پرداخت. که نماد عینی آن را زیاد دیدیم که مثلا یکی میگوید چرا اینجات اشکال داره؟ و در جواب میشنویم که اینجا یا اونجای خودت بیشتر اشکال داره. (عدم پاسخ به موضوعی که نقد شده)
4) نقد انگیخته به جای انگیزه :
یعنی کسی که مورد نقد قرار گرفته به جای پاسخ دادن به کالبد شکافی نیت و انگیزه او اقدام می کند و انگیزه خوانی یکی از مغالطاتی است که به وفور در بسیاری از گفتگوهای سیاسی و اجتماعی و مذهبی و حتی علمی وجود دارد.
5) تفکیک اندیشه و رفتار از فرد:
هم شخص نقد کننده و هم نقد شونده باید توجه داشته باشند که نقد را از حوزه اندیشه و کردار به نقد صاحب اندیشه و کردار نکشانند. که نمود توهین گونه پیدا می کند. مثل اینکه بجای اینکه بگوییم این اندیشه ی تو اشتباه است بگوییم تو بیسوادی یا تو احمقی که این اندیشه را داری یا تو به دلیل اندیشه ات (چون مسلمان یا غیر مسلمانی) نادان و احمق هستی.
6) پرهیز از بر چسب زدن:
بر چسب زدن به صاحبان اندیشه و ناقدان. برچسبهایی مثل "عقب افتاده" ارتجاعی" "قشری" "اسرائیلی" صهیونیست" "غربی" غرب زده" "علم زده" عوام زده" "لیبرال" فایست" "مستبد" "انحصار طلب" "ملی گرا" "نژاد پرست" "قرون وسطائی" و امثالهم. که به منظرو تحقیر منتقد و یا شخص و گروه نقد کننده مکررا گفته می شود. در صورتی که اگر اندکی بیندیشیم متوجه می شویم حتی اگر این بر چسب ها هم درست باشد هرگز خللی در بنیانهای منطقی یک اندیشه ایجاد نمی شود.
7) آغاز کردن از خود :
سخن گفتن از چیزی که در عمل و گفتار قبلی خود هیچ جایگاهی نداشته جهت رفع نقد از اندیشه ی مورد نقد قرار گرفته.
8) کلی گویی و عدم قضاوت در باره ی اندیشه و درونمایه سخن فرد:
که نمود عینی آن مثل این است که گروه مسلمان به گروه مقابل می گوید غربی و وحشی و فاحشه ... بدون قضاوت در باره اندیشه و گفته و بر پایه ی ارزشها و شخصیت خود فرد و یا دین ستیزان به مسلمانان عقب افتاده و متحجر و ... می گویند بدون توجه و ارزشیابی و قضاوت بر پایه ی اندیشه خود فرد. و کلی گویی و مثل اینکه دین ستیزان اکثرشان دزدی می کنند یا اکثرشان فاسد اخلاقی هستند یا مسلمانان اکثرشان ریشو و زشت هستند و اکثرشان مخالف زیبایی هستند یا اکثرشان... هستند.

موارد فوق به وفور در نوشتار های موجود بر علیه عرفان کیهانی وجود دارد که یک نقد را فاقد ارزش می نماید.


گذشته از موارد فوق انواع مغلطه و سفسطه نیز در متن نگارش متون به ظاهر نقد وجود دارد که آن ها را بی اعتبار می نماید.


ابتدا تعریفی ارائه شده و سپس به صورت خلاصه در خصوص هر مورد شرحی ارائه می گردد .
مغلطه در لغت به معنای کلامی است که که مردمان بدان در غلط واشتباه افتند.
به مغلطه افتادن ; به شک وشبهه افتادن و به راه غلط افتادن .

سفسطه جزئی از بحث است که به طور قابل اثباتی در منطق و فرم ان ایراد وجود دارد و بنابراین کل بحث را نامعتبر می سازد.


بر اساس تعریف فرهنگ عمید، سفسطه به استدلال و قیاس باطل برای دگرگون نشان دادن حقایق گفته می‌شود. سفسطه گو کسی است که از روی استدلال غلط به یک نتیجه ای غلط دست یافته و آن نتیجه را در دیگر نتیجه گیری ها به عنوان یک استدلال غلط بکار میگیرد.


مغلطه را می توان رفتاری بیمار گونه یا عادتی بیماری زا نامید و همینطور سفسطه که با شیوه های شناخته شده اش مدل تئوریزه شده همان مغلطه است


انواع مدل های موجود :


تقدم و تاخر زمانی: برقرار کردن رابطه علت و معلولی نادرست؛تلاش برای متقاعد کردن دیگران که چون یک اتفاق بعد از دیگری رخ داده است، بین آنها رابطه علت و معلولی وجود دارد.


مثال نادرست:
اثبات منظور با ذکر مثالی که هر چند شباهت هایی با موضوع دارد، ولی در واقع قابل تطبیق کامل با آن نیست.


بازی با کلمات:
شروع استدلال با کلمه ای که همگان بر مفهوم آن توافق دارند، سپس ادامه استدلال بر پایه کلمه دیگری که هر چند نزدیک به کلمه اول است، ولی دارای مفهوم متفاوتی است.


مستندات گمراه کننده:
ارائه آمار جهت دار، فقط ذکر کردن آمارهایی که به نفع یک طرف بحث هستند، انجام نظر سنجی از گروهی خاص و تعمیم دادن نتایج آن به تمام جامعه.


نکات انحرافی:
استفاده از موضوع خاصی که نظر خوانندگان را از بحث اصلی منحرف کند.

هدف گرفتن مخاطی: به جای ذکر دلایل منطقی، تلاش برای تحریک کردن عواطف خوانندگان.

هدف گرفتن یک فرد:
به جای استدلال منطقی، حمله ی شخصی کردن به یک فرد خاص مرتبط با بحث.


آهنگ دسته جمعی:
تلاش برای متقاعد کردن خوانندگان که همه این گونه فکر میکنند، پس شما هم باید این گونه فکر کنید.


تعمیم بیش از حد:
ارائه کردن فرضیات به گونه ای که گویی حقایقی اثبات شده هستند و از عباراتی استفاده کردن نظیر :

« بدیهی است که، قطعا، واضح و مبرهن است که، بی شک، همگان میدانند که، بر کسی پوشیده نیست که» و حتی عبارت به ظاهر بی ضرر « برخی از مردم معتقدند که »

یا این، یا آن:
بیش از حد ساده کردن یک موضوع، به گونه ای که گویی این موضوع تنها دو جنبه دارد. ( وقتی طرف میگه:  دو حالت بیشتر که نداره... )


استدلال دایره ای:
اثبات یک امر با استناد به خود آن امر


موارد زیر هم از کتاب هنر استدلال همراه با منطق نمادین نوشته ی دوید کلی ترجمه امیر غلامی برگرفته شده است .


ذهنیت گرایی:
این که کسی باور یا خواسته ای دارد، شاهدی بر درستی آن گرفته می شود.


توسل به اکثریت:
این که عده ی زیادی به درستی گزاره ای باور دارند، شاهدی بر درستی آن گرفته می شود.


توسل به عواطف:
تلاش برای پذیراندن گزاره ای برپایه ی عواطف.


توسل به زور :
پذیراندن گزاره ای با تهدید.


توسل به مرجعیت:
به کارگیری گواهی افراد به عنوان شاهد درستی یک گزاره، هنگامی که شرایط باورپذیری ارضا نشوند، یا استفاده از چنان گواهی هایی نامناسب باشد.


شخص ستیزی:
استفاده از یک خصیصه ی منفی گوینده به عنوان شاهدی بر اینکه اظهارات او نادرست، یا برهان اش ضعیف است.


مسموم کردن سرچشمه:
تلاش برای نفی اظهار یا برهان کسی، با نشان دادن اینکه او انگیزه ای شخصی برای قبول آن دارد.


مصادره ی به مطلوب (برهان دوری):
تلاش برای پشتیبانی از یک گزاره با برهانی که همان گزاره از مقدمات اش است.


پرسش مرکب:
تلاش برای قبولاندن گزاره ای به کسی، با طرح پرسشی که آن گزاره را مفروض می گیرد.


تعاقب:
این واقعیت که رخدادی پیش از دیگری واقع شده، به عنوان شرطی کافی برای اینکه اولی علت دومی است گرفته می شود.


شق کاذب:
حذف بی توجیه احتمالات مرتبط.


توسل به جهل:
استفاده از فقدان شواهد به نفع یک گزاره، به عنوان شاهدی بر درستی گزاره ی نقیض آن.


بی ربطی:
تلاش برای پشتیبانی از یک گزاره توسط شواهدی نامربوط.


سپربلا(پهلوان پنبه):
تلاش برای ردّ یک گزاره، با استدلال علیه گزاره ای دیگر.



موارد فوق يک گردآوری در مورد اشکالات موجود در انواع نقدها بوده که در این نوع نگارش ها  موجود می باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر